ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است
پر میکشی و وای به حال پرنده ای کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده است
فاضل نظری
زبان دارای محدودیت هایی است و در جهان واقعیت هایی وجود دارد که در قالب زبان قابل بیان نیست.
ویتگنشتاین
اگر میدانستید که یک محکوم به مرگ هنگام مجازات تا چه حد آرزوی بازگشت به زندگی را دارد آنگاه قدر روزهایی را که با غم سپری میکنید ، می دانستید.
چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا کنی |
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همهی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی
هاتف اصفهانی
گاهی وقتا سکوت کردن نشونه ی تایید حرفای طرف مقابل نیست،قطع امید کردن از سطح شعور طرف برای ادامه بحثه...
(وبلاگ:نصیحت های یک شیزوفرنی)
یک درد و رنج واقعی و حتمی امکان دارد که یک آدم ترسو و سطحی را گاهی به یک آدم مصمم و ثابتقدم بدل کند، البته مدتش کوتاه است؛ وانگهی دیده شده است که ابلهان، بر اثر درد و رنج واقعی و حقیقی، فرزانه شدهاند، مسلّم باز هم برای مدتی کوتاه؛ این خاصیت درد و رنج است.
گزیدهی کتاب «تسخیرشدگان (جنزدگان)»
نوشتهی «فئودور داستایوسکی»
ترجمه «علیاصغر خبرهزاده»
نشر «نگاه»
ز ما به شیخ شهر بگو دور ،دور توست
بار دگر ردای ریا را به بر بکش
تا مست و بی خبر به شبستان مسجدیم
بر منبر مراد، هوار خبر بکش
محمود توحیدی( ارفع کرمانی)
مثل روزنامهها، اول همه را سر کار میگذارند
بعد آگهی استخدام میزنند
بچههای وظیفه، یا شاعر شدهاند یا خواننده!
خدا را شکر در خانه ما، کسی بیکار نیست
یکی فرم پر میکند، یکی احکام میخواند
یکی به سرعت پیر میشود
و آن یکی مدام نق میزند:
مردهشور ریختت را ببرد
چرا از خرمشهر، سالم برگشتی؟
اکبر اکسیر
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
در جعبه های خاک
یک روز می توانست
همراه خویشتن ببرد
هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
شفیعی کدکنی