عهد ترکمنچای


تا سر بکشد لبت مرا . چای شدم


آنقدر نفس کشیدمت نای شدم


گفتی بروم که بودنم ننگین است


من ماندم و عهد ترکمنچای شدم


نیلوفر عاکفیان 

حال ساده

از تو که حرف می زنم 


همه ی فعل هایم ماضی اند 


حتی ماضی بعید 


ماضی خیلی خیلی بعید


کمی نزدیک تر بشین 


دلم برای یک حال ساده تنگ شده است


معصومه ناصری

2 دقیقه مونده به افطار


به آتشم بیفکن نام گنه مبر    که آتش به گرمی عرق انفعال نیست