در آدمی، عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم مُلک او شود که نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفصیل در هر پیشهای و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طّب و غیر ذلک میکنند و آرام نمیگیرند، زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است. آخر، معشوق را "دلارام" میگویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد - پس به غیر چون آرام گیرد؟ این جمله ی خوشی ها و مقصودها چون نردبانی است و چون پایههای نردبان، جای اقامت و باش نیست، از بهر گذشتن است. خُنُک او را که زودتر بیدار و واقف گردد، تا راهِ دراز بر او کوته شود و در این پایههای نردبان عمرِ خود را ضایع نکند.
فیه ما فیه
مولانا جلال الدین محمد بلخی
این که عزلت و گوشه گیری با فضیلت تر است یا رفت و آمد با مردم،نسبت به اشخاص و احوال آنان تفاوت می کند
یادت میآید
دختری را دوست داشتیبهجت نجات گیل
دلخوشم با غزلی تازه، همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم، کافیستمحمد علی بهمنی
واقعیت این است که ما همگی در این سیاره، تنها هستیم. هر کدام از ما کاملا تنهاییم و هرچه زودتر این حقیقت را بپذیریم، به نفعمان خواهد بود. بسیاری از مردم تنها زندگی می کنند، چه ازدواج کرده باشند و چه مجرد باشند. بدون هیچ یافتنی، همیشه در جستجو بوده اند…
پلی به سوی جاودانگی ، ریچارد باخ ، مترجم: فهیمه سارخانی
پسره خونه اش از نزدیک ترین روستا سه کیلومتر فاصله داشت! باباش با فروش گاو خرج خونه و خونواده اشو در میاورد. بچه ی یکی از روستاهای فومن بود. درس خون بود و دانشگاه دولتی قبول شد : مکاترونیک - کرمان. همونجا میرفت سر کار، یه مدت رفت سر کار و پول خوبی به دست آورد. با پولش رفت کلاس انگلیسی، سه سال انگلیسی خوند و فول شد و شد مترجم زبان انگلیسی ... زمانهایی که وقتش آزاد بود میرفت ماسوله و واسه توریستا ترجمه میکرد و پول میگرفت. میگفت به زبان آلمانی علاقه دارم، بعد از دو سال که دیدمش گفت "با پولی که از مترجمی در آوردم رفتم کلاس آلمانی و تو دو سال آلمانی رو یاد گرفتم. یه روز که رفته بودم ماسوله و با توریستا صحبت میکردم با یه توریست آلمانی روبه رو شدم و آوردم خونه و بهشون اون شب رو غذا و جا خواب دادم، از قضا توریسته تو رشته مکاترونیک فعالیت داشته و ظاهرا صاحب شرکت بوده ، بهم گفت واست دعوت نامه میفرستم بیا اونجا و پیشم کار کن، میگفت دنبال گرفتن ویزام، چند وقت دیگه میپرم."
آقای رایمون