؟


چه می توان کرد؟


با این همه زمانی که پیش روی ماست


زمانی آزاد و بی شکل


زمانی که آزادی اش همانند پر سبک و بلاتکلیفی اش مانند سرب سنگین است


نگاه :


                 



دنبال باد دویدن ...



فقط اینکه همان جایی که باید میبود قرار گرفته


پیشنهاد می شود :


Eastern Promises 2007




در جامعه ای که واقعیت در آن دست نیافتنی باشد مردم با گمانه زنی از همه ی تلخی ها فرارمی کنند



آنچه می‌گویم همیشه آنچه می‌خواهم نیست  ... 

                            

هوا بارانیست


حرف بزن  ابر مرا باز کن


دیر زمانی است که بارانی ام 



همیشه مزه ی چایی روضه ها خوب است



صوفیان هر دَمی دو عید کنند


عنکبوتان مگس قدید کنند


لذت جایی در این فرایند نداشت


 لذت جایی در این فرایند نداشت، باید این کارها را می کردم چون هیچ چیز بدتر از اضطراب ناشی از 

 

انجام ندادن شان نیست



باران زده ای که همچنان آلوده ست


مانند هوای شهر تهران شده ام

باران زده ای که همچنان آلوده ست


دیالوگ :


-کاری رو که برای گذران زندگی انجام میدی دوست داری؟ چیزایی که می‏بینی؟

-نه، ندارم. امّا زندگیه دیگه


به اون مرحله از زندگی که آدم از خودش میپرسه چرا اینطوری شد ، رسیدم


shorti.blogfa.com



 میخواهم بروم دور خیلی دور



ناچاری از این فاصله‌هایی که زیادند

ناچاری از این مردن تدریجی کم کم


دیگران در تب و تاب شب عید اند ولی


مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من



بهتر است آدم خودش مسئول زوال و سقوطش باشد تا اینکه خودش را قربانی نیروهایی ببیند که خارج از کنترلش هستند


پیشنهاد می شود :


Monsieur Lazhar 2011




ناگزیرم که در آیینه ی چشمت با شرم


لب خندان بنشانم دل محزون ببرم


فاضل نظری


این طور بارم آورده بودند


راستش من تصمیم گرفته بودم همه چیز را بگویم . دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می پرید و با یک سیلی تنبانم را خیس میکردم این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند؛ از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد؛ از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید...


رضا قاسمی


نگاه :


Bruno Barbey


غم انگیز ترین چیز توی زندگی، یه استعداد تلف شدست…