دور ، دور توست

ز ما به شیخ شهر بگو دور ،دور توست

بار دگر ردای ریا را به بر بکش

تا مست و بی خبر به شبستان مسجدیم

بر منبر مراد، هوار خبر بکش


محمود توحیدی( ارفع کرمانی)

آتشی در دل من شعله بر افروخته بود

  

دیده گر آب نمی ریخت دلم سوخته بود

Thomas Dworzak

هیچ دانی روزگارحیله گر با من چه کرد؟


سالهاعمر عبث داد و جوانی را گرفت!


مهدی سهیلی

ازصدای سخنت درطپش افتاد دلم

مثل روزنامه‌ها، اول همه را سر کار می‌گذارند
بعد آگهی استخدام می‌زنند
بچه‌های وظیفه، یا شاعر شده‌اند یا خواننده!
خدا را شکر در خانه ما، کسی بیکار نیست
یکی فرم پر می‌کند، یکی احکام می‌خواند
یکی به سرعت پیر می‌شود
و آن یکی مدام نق می‌زند:
مرده‌شور ریختت را ببرد
چرا از خرمشهر، سالم برگشتی؟ 


اکبر اکسیر


یادگار من دلخسته مسکین با تو


آن دل شیفته حالست، نکو میدارش


خواجوی کرمانی

پا به پای یادها این سو و آنسو می کشید


در پناه صبر، عمری سخت جانیها مرا


معینی کرمانشاهی

از تماشای بتی دل میطپد درسینه ام

Thomas Dworzak

بـــرون آور مـــرا از پـــرده ی پـــنــدار ای ســاقــی

گفتم ندهم دل، رخ زیبای تو نگذاشت


گفتم نکنم ناله، جفاهای تو نگذاشت


ابولقاسم حالت

ای کاش آدمی وطنش را

مثل بنفشه ها

در جعبه های خاک

یک روز می توانست

همراه خویشتن ببرد

هر کجا که خواست

در روشنای باران

در آفتاب پاک 

شفیعی کدکنی

Raymond Depardon

به عمد داد سر زلف خود به دست صبا


چه ها که با من هستی، به باد داده نکرد


عارف قزوینی

گل محمدی من، مپرس حال مرا


به غم، دچار چنانم که غم دچار من است


فاضل نظری


برسرم از لطف آمد یار وهمراهش رقیب


با اجل آمد ببالینم پس ازعمری طبیب


بهادریگانه

من از شکوه روسری ات کم نمی کنم!

من،این غبار،چرا می تکانی ام؟


حامد عسگری

ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن


کز غم چنان شوی که نبینی بخواب خواب


خواجوی کرمانی


دلـبـرا چـنـدیـن عـتـاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟


از مـن مـهـجـور سـرگـردان چـه دیـدی؟ بـاز چـیست؟


اوحدی


Amit Sha'al

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشمنبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارمشمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمددگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانیکه من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایمکه گر ز پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشبکه دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنمکه از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کنسخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطلکه گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

این دل که بصد عاشق دلخسته جفا کرد


در چنگ تو افتاد و جفا دید و وفا کرد


صا د ق سرمد

یه نفر که شنا بلده، خودش هم بخواد، غرق نمی‌شه.


عکاس: مجید سعیدی

اصل سی و یکم

تمام اصل‌های حقوق بشر را خواندم
و جای یک اصل را خالی یافتم
و اصل دیگری را به آن افزودم
عزیز من
اصل سی و یکم:

هرانسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد.

پابلو نرودا 

تـــو کـیـسـتـی ؟
که من این گونه بی تو ، بی تابم 


فریدون مشیری



عکاس: مجید سعیدی

گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خودم می گویم
آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز؟

"حمید مصدق"

ﭼﻴﺰﻱ ﺑﮕــﻮ...

ﻣــﺮﻫــﻢ ﺯﺧــﻢ ﻫــﺎﯼ ﻛﻬﻨــﻪ ﺍﻡ
ﻛﻨــﺞ ﻟﺒــﺎﻥ ﺗــﻮﺳــﺖ!
ﺑــﻮﺳــﻪ ﻧﻤــﯽ ﺧــﻮﺍﻫــﻢ
ﭼﻴﺰﻱ ﺑﮕــﻮ...


"ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ"

چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور

من عاشقـــم به دیدنت از تپه های دور

 

من تشنــه ام بـــــــه رد شدنت از قلمرو ام

آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور

 

رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات

اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور

 

آواره ی نجـابت چشمان شرجــــی ات

توریستهای نقشه به دست بلوند و بور

 

هـرگــــــاه حین گپ زدنت خنده می کنی

انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"

 

دردی دوا نمی کند از من ترانه هام

من آرزوی وصل تو را می برم به گور

 

تعریف کردم از تــــو ، تــو را چشم می زنند

هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور

 

  حامد عسگری

Bruce Davidson

یا رب تو مرا مژده وصلی برسان

برهانم از این نوع و به اصلی برسان

تا چند از این فصل مکرر دیدن؟

بیرون ز چهار فصل، فصلی برسان


شیخ بهایی

ای عجب خوب دو دیوانه بهم ساخته اند


زلف آشفتۀ تو با دل سودایی ما


سنا

Robert Capa

Robert Capa

بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالی ست

گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالی ست


علی رضا آذر

نم نم بارانی که بیاید

همه ی دنیا

مال خودمان می شود ...


"سید علی صالحی"

Robert Capa

Rene Burri

سکوت


سالکی گفتا چه داری آرزو؟ گفتم، سکوت


معنی صد نکته را در یک سخـن پیچیده ام


معینی کرمانشاهی


مرهم نمی گذاری زخم دگر مزن


از بیم ملامت رهم از میکده بسته ست


ای کاش که از خانـه بـه میخانه دری بود


یغما جندقی



Samuel Aranda


 Abbas

آمد برون به بدرقه ی  عشق ازدلم


کاری که اشک و ناله نکردند آه کرد


امیری فیروزکوهی

سراسر منطقه خاورمیانه

سراسر منطقه خاورمیانه بر پایه این‌ که چه کسی با چه کسی آشناست بنا شده

آرزومند نگاری به نگاری برسدخرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد



که پس از دوری بسیار به یاری برسدلذت و صل نداند مگر آن سوخته‌ای

          

گفتـی نظر خـطاسـت ، تـو دل می بـری رواست؟          خـود کـرده جـرم و خـلـق گـنهکـارمی کـنی