الهیی قربانت بروم ، صدای تلویزیون را بلند کن


 در واقع از پیری بدش می آمد . از پیری و زشتی و تنهایی و مزاحم بودن . از این که آدم نتواند کارهای خودش را بکند و مجبور شود به نوه اش بگوید : الهیی قربانت بروم ، صدای تلویزیون را بلند کن