من چه دیر فهمیدم که انسان یعنی عجالتا...


من نقاشی می کنم. شعر می خوانم و گاه در خانه غذا می پزم و  ظرف می شویم و انگشت خودم را می بُرم و چند روز از نقاشی باز می مانم. غذایی که می پزم خوشمزه می شود به شرطی که چاشنی آن نمک باشد و یک قاشق اغماض. غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ایراد می گرفتم که رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمایل به کبودی است.

آدم چه دیر می فهمد...
من چه دیر فهمیدم که انسان یعنی عجالتا...
ایران، مادر های خوب دارد و غذا های خوشمزه و روشنفکران بد و دشت های دلپذیر...
و همین...


 نامه سهراب سپهری از نیویورک برای احمدرضا احمدی